سودا

امتــداد ِ بـازوانـ َت

جـان داد ...

✗باختیم ولی بازم عاشق پرسپولیس و حقیقی ام!

✗خیلی خوشحالم عروسی دایی کوچیکم ۵ اسفنده

این داییمو خیلی دوست دارم موقعی که با دوست دخترش می رفتن چیتگر منم با خودش می برد که اگه یه وقت کسی گیر داد بگه

خواهر زادم و دوستشه:دی

داییم ۲۰ سالشه نامزدش ۱۸

✗می خوام واسه عروسیش یه لباس مجلسی کوتاه مشکی بخرم موهامم مشکی کنم ساده ساده اوتو بکشم

با اون بووت بلند مشکیه!

✗تازگیا فهمیدم قیافه بدون آرایش خودمو خیلی بیشتر دوست دارم پاک و مهربون و بچه می زنه

دیروز بدون آرایش بیرون بودم همه می گفتن

✗خدایاااا نمی تونم ولت کنم ....!

خیلی سعی کردم این محرم آدَم باشَم کهـ ِ اصلا نشد :(

اما بیرون و سرچهار راه ول نبودم برای اولین بار رفتم مسجد

ولی فقطـ شبـ تاسوعا خیلی خوبــ بود

با این که کمرم درد میـ کرد رفتم مسجد و مثهـ چی گریهـ کردَم اونم فقط وا۳ خودم

وا۳ مشکلی که نمی دونم چیه

نه وا۳ امام حسین

همش هم حواسم بود ریملام نریزهـ  پایین اخرش که دیگه گریه رو جـ ِ ر دادم همه اشکام سیاه شد

و وقتی که چراغا رو روشن کردنـ کل صورتم :دیـ

عاشورا با این که ریملم ضد آبـ بود اصلا گریم نیومد و اصلا حال نداد و فاز نگرفتم

روزای بعدم که اصلا نرفتم :<

پ.ن : بچه های تهران و کرج فروشگاه لباس مجلسی خفن معرفی کنن : دی

پـ.ن۲ : عکس بلاگم عوض شد

زیاد شکمای شیش تیکه رو دوستـ دارَم